در میان آثار برجستهی ادب فارسی، شاهنامهی حکیم ابوالقاسم فردوسی، همچون قلهای استوار در افق فرهنگ ایرانزمین قد برافراشته است؛ گنجینهای که حاصل سی سال رنج و همت بیدریغ آن مرد فرزانه است. شاهنامه نه تنها روایتگر تاریخ اساطیری و کهن ایران است، بلکه آیینهی خرد، بینش و باورهای ژرف انسانی و الهی اوست؛ گنجینهای که از مرزهای شعر و ادب فراتر رفته و به منبعی برای اندیشه، سیاست، قدرت و تمدن ایرانی بدل گشته است.
آغاز سخن با خداوند جان و خرد
فردوسی سخن خویش را، همچون هر حکیم خداشناس، با ستایش پروردگار آغاز میکند. اما او در همان آغاز، بر دو گوهر بنیادین تأکید میورزد: جان، که اصل و جوهر انسان است، و خرد، که چراغ هدایت اوست.
به نام خداوند جان و خرد
کزین برتر اندیشه برنگذرد
بدینسان، شاعر حکیم نشان میدهد که هر راهی جز با نور عقل و پیوند با جان الهی، به بیراهه خواهد رفت. در دیباچهی شاهنامه، او در چهارده بیت، ایمان به خداوند، کرامت جان انسانی و عقلانیت را در عالیترین صورت خویش بیان کرده است.
ستایش خرد؛ بنیاد جهانبینی فردوسی
پس از ستایش خداوند، فردوسی به ستایش خرد میپردازد؛ همان گوهر گرانبهایی که بیآن، نه معرفت ممکن است و نه زندگی به سامان. او خرد را «چشم جان» میخواند؛ نوری که حقیقت را بر انسان آشکار میسازد:
خرد چشم جان است چون بنگری
تو بی چشم، شادان، جهان نسپری
و توصیه میکند که آدمی از دانش دانایان و سخن خردمندان غفلت نورزد:
به گفتار دانندگان راه جوی
به گیتی بپوی و به هر کس بگوی
در این نگاه، خرد نه تنها ابزار شناخت، بلکه معیار سنجش زندگی و اساس تمدن است.
آفرینش جهان و انسان
فردوسی در ادامهی دیباچه، به سرآغاز هستی میپردازد. او آفرینش جهان را حاصل ارادهی خداوند دانا و توانا میداند:
که یزدان ز ناچیز، چیز آفرید
بدان تا توانایی آرد پدید
سپس به آفرینش انسان میرسد؛ موجودی که کلید جهان است و با او معنا و مقصود خلقت آشکار میگردد:
چو زنی بگذری، مردم آمد پدید
شد این بندها را سراسر کلید
انسان در نگاه فردوسی، تنها موجودی طبیعی نیست؛ بلکه برآیند دو جهان است و با گوهر خرد خویش، سزاوار مسئولیت و رسالت الهی:
تو را از دو گیتی برآوردهاند
به چندین میانجی بپروردهاند
خورشید و ماه؛ نظم آفرینش
پس از انسان، فردوسی به نشانههای روشن الهی در آسمان مینگرد: خورشید، سرچشمهی زندگی و روشنایی؛ و ماه، چراغ شبانگاهی.
ز خاور براید سوی باختر
نباشد از این یک روش راستتر
و دربارهی ماه میگوید:
چراغ است مر تیره شب را بسیج
به بد تا توانی تو هرگز مپیچ
این ابیات، نگاه فلسفی و جهانشناختی فردوسی را نشان میدهد؛ نگاهی که طبیعت را کتابی گشوده برای مطالعهی حکمت الهی میداند.
پیامبر اسلام و اهلبیت (ع)
شاهنامه با وجود آنکه روایتگر تاریخ شاهان و پهلوانان ایران است، در دیباچهی خویش با ایمان اسلامی پیوندی ناگسستنی دارد. فردوسی در اوج فروتنی و ادب، از پیامبر گرامی اسلام (ص) و اهلبیت او یاد میکند و ایشان را سرچشمهی هدایت و رستگاری میخواند:
تو را دانش و دین رهاند درست
اگر رستگاری ببایدت جست
در ستایش امیرمؤمنان علی (ع) نیز، با تمسک به حدیث نبوی «أنا مدینه العلم و علی بابها»، چنین میسراید:
که من شهر علمم، علیم در است
درست این سخن قول پیغمبر است
این ابیات نشان میدهد که فردوسی، حکمت ایرانی را با نور هدایت اسلامی درآمیخته و بدین سبب، شاهنامه را اثری جاودانه ساخته است.
معرفی خویش و پیمان ولایی
در پایان دیباچه، حکیم طوسی خویشتن را معرفی میکند و با افتخار، تعلق خود را به ولایت علوی بیان میدارد:
به این زادم و هم بر این بگذرم
چنان دان که خاک پی حیدرم
این بیت، گواه پیوند درونی فردوسی با حقیقت دین و دلیل بر صداقت او در سخن و سرایش است.
رمز جاودانگی شاهنامه
رمز ماندگاری شاهنامه در تاریخ ادب و اندیشه، تنها در قدرت شعر و هنر سخن نیست؛ بلکه در پیوند ژرف آن با ایمان، خرد، و حکمت است. فردوسی با نگرش توحیدی، خردورزی والای انسانی و زیبایی بیمانند سخن، بنایی برپا ساخت که هم به پاسداشت ایرانزمین خدمت میکند و هم راهنمای معنویت و اخلاق است.
دیدگاهتان را بنویسید