رابطه ایران و آمریکا شاید یکی از پیچیدهترین و پرحادثهترین مناسبات سیاسی جهان معاصر باشد. از نیمه قرن نوزدهم تا امروز، فراز و نشیبهای فراوانی میان این دو کشور رخ داده، اما خط اصلی همیشه روشن بوده است: یک طرف میل به سلطه و غارت، و طرف دیگر مقاومت و ایستادگی. برای فهم این رابطه باید هم تاریخ ایران را شناخت، هم چهره واقعی آمریکا را. بدون چنین شناختی تصمیمسازیها سطحی و احساسی خواهد بود.
ایران سرزمینی است با تمدنی چند هزارساله، هویتی اسلامی و فرهنگی مستقل که در طول قرون مختلف گاه قدرت اول جهانی بوده و گاه در کنار قدرتهای بزرگ دیگر نقشآفرینی کرده است. اما در قرون نوزدهم و بیستم، بهویژه در دوران قاجار و پهلوی، ضعف سیاسی و وابستگی حاکمان باعث شد ایران به جولانگاه استعمار غربی تبدیل شود. شاهان قاجار تحت نفوذ انگلیس و فرانسه بودند و رضاخان و سپس محمدرضا پهلوی هم عملاً تحت فرمان لندن و بعد واشنگتن اداره میشدند. پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، ایران عملاً به پایگاه آمریکا در منطقه بدل شد و همه چیز از سیاست و اقتصاد گرفته تا ارتش و حتی مجلس فرمایشی، زیر سایه واشنگتن قرار گرفت.
در دهه ۴۰، آمریکا با ریاست جمهوری جان اف کندی تصمیم گرفت هویت اسلامی ایران را به سمت سکولاریسم آمریکایی تغییر دهد. همین جا بود که موج مقاومت آغاز شد. امام خمینی، مراجع و مردم متدین ایران به پا خاستند و در برابر پروژه تغییر هویت ایستادند. کشتار ۱۵ خرداد ۱۳۴۲، تصویب کاپیتولاسیون در ۱۳۴۳، شکنجهگاههای ساواک و همه فشارهای دیگر نتوانستند ملت را به عقب برگردانند. در نهایت انقلاب اسلامی در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ پیروز شد و همه معادلات آمریکا را به هم ریخت.
ایرانیها در همهپرسی به جمهوری اسلامی رأی دادند؛ نه جمهوری دموکراتیک، نه جمهوری ملی، نه نسخههای غربی، بلکه به مدلی مبتنی بر اسلام، ولایت فقیه و مردمسالاری دینی. به جای مجلس مؤسسان غربزده، مجلس خبرگان قانون اساسی تشکیل شد و چارچوبی نوین برای حکمرانی مستقل ترسیم کرد. از همان لحظه، آمریکا همه مهرههای خود را در ایران از دست داد و ناچار شد به دشمنی آشکار روی بیاورد.
در این بیش از چهار دهه، آمریکا از هیچ ابزاری علیه ایران دریغ نکرده است. از جنگ تحمیلی هشت ساله و تجهیز کامل صدام تا تحریمهای اقتصادی، از ترور و کودتا تا جنگ نرم رسانهای، از حمایت از منافقین تا طراحی شبکههای نفوذ داخلی، همه را آزموده است. اما هر بار شکست خورده و ایران قدرتمندتر شده است. در مجموع دستکم ۱۴ نبرد سنگین علیه ایران مدیریت شد؛ از سال ۱۳۴۱ تا ۱۴۰۱. آخرین نبرد همهجانبه در خرداد ۱۴۰۴ بود که واشنگتن همه توان خود را از اروپا و اسرائیل گرفته تا مزدوران داخلی بسیج کرد. نتیجه اما تکرار تاریخ بود: شکست. در سوم تیر همان سال، آمریکا خود یکطرفه درخواست آتشبس داد و عقبنشینی کرد.
اما چرا آمریکا تا این حد به ایران حساس است؟ پاسخ روشن است. ایالات متحده پس از جنگ جهانی دوم، به قدرت اول اقتصادی و سپس سیاسی جهان بدل شد. با بهرهگیری از این قدرت، مسیر استعمار نو را ادامه داد. در ماجرای ملی شدن نفت ایران، ابتدا انگلستان را به سازش کشاند و سپس خود به غارت منابع ایران وارد شد. پس از کودتای ۳۲، سلطه سیاسی و اقتصادیاش کامل شد؛ از نفت و اورانیوم گرفته تا ارتش و مجلس، همه چیز زیر نظر واشنگتن اداره میشد. حتی لایحه ننگین کاپیتولاسیون در سال ۱۳۴۳ تصویب شد تا مستشاران آمریکایی در ایران از مصونیت قضایی برخوردار باشند؛ توهینی آشکار به دین و شرف ایرانیان. قیام امام خمینی علیه همین توطئهها بود که موجی ملی و اسلامی را به حرکت درآورد و نهایتاً به پیروزی انقلاب انجامید.
از سال ۱۳۵۸ تاکنون، آمریکا به دشمن اصلی انقلاب اسلامی بدل شده است. هیچ سالی را نمیتوان یافت که واشنگتن دست از توطئه علیه ایران برداشته باشد. از ترور دانشمندان هستهای تا تحریمهای فلجکننده، از فشار دیپلماتیک تا ایجاد آشوبهای خیابانی، همه با یک هدف: براندازی نظام اسلامی. اما همه این تلاشها یک نتیجه داشته است: تقویت بیشتر هویت و اقتدار ایران.
نگاهی به تاریخ روابط ایران و آمریکا نشان میدهد حتی در دوران قاجار و پهلوی، این رابطه هرگز مبتنی بر احترام متقابل نبوده است. همیشه ظاهری دیپلماتیک داشت اما در عمق آن چیزی جز سلطه، غارت و خیانت وجود نداشت. کسانی هم در داخل ایران خیال میکردند میتوانند از رابطه با آمریکا منفعتی برای کشور به دست آورند، اما سرانجام با خیانت و فریب مواجه شدند؛ تجربه دولت دکتر مصدق روشنترین نمونه است.
بنابراین روابط ایران و آمریکا را نمیتوان شبیه روابط متعارف بینالمللی دانست. در جهان، اصل روابط بین کشورها بر منافع و احترام متقابل است، اما میان ایران و آمریکا همواره روحیه استکباری و سلطهجویانه در یک سو و مقاومت مردمی در سوی دیگر قرار داشته است. آمریکا سیاست خود را تغییر نداده و نخواهد داد. فقط تاکتیکهایش متناسب با شرایط زمان و مکان تغییر کرده است.
این آگاهی یک کلید مهم است؛ اگر بدانیم رویکرد ثابت آمریکا در طول دههها سلطه و غارت بوده است، میتوان گذشته را بهتر فهمید و آینده را هوشمندانهتر طراحی کرد. امروز ایران دیگر آن کشور ضعیف دوران قاجار و پهلوی نیست. جمهوری اسلامی در جایگاهی قرار دارد که نه تنها در برابر فشارها خم نمیشود، بلکه به الگویی برای ملتهای آزاده تبدیل شده است.
واقعیت این است که آمریکا هنوز نمیخواهد بپذیرد که عصر سلطهاش بر ایران به پایان رسیده است. هرچه فشار بیشتری وارد کند، ایران مقاومتر و مقتدرتر میشود. نیمقرن دشمنی و شکست برای واشنگتن باید کافی باشد تا بداند در این نبرد تاریخی، نتیجه از پیش روشن است.
دیدگاهتان را بنویسید