از نخستین روزهای پیروزی انقلاب اسلامی، مسئله «ایرانیان خارج از کشور» بارها به یکی از سوژههای پررنگ رسانههای بیگانه و جریانهای غربزده داخلی تبدیل شده است. گاه با کلیدواژههایی چون «فرار نخبگان»، زمانی با بحث «مهاجرت تودهای» و زمانی هم با روایتهای اغراقآمیز درباره پزشکان یا دانشجویان. اما مرور ۴۵ سال گذشته نشان میدهد واقعیت این موضوع فاصله زیادی با آنچه در رسانهها بازنمایی میشود دارد.
در ابتدای انقلاب، نظام جمهوری اسلامی بر مدار رأفت و مدارا شکل گرفت. بسیاری از جریانها با گرایشهای کمونیستی، ملیگرا یا حتی وابستگان رسانهای به رژیم گذشته همچنان در کشور ماندند و فعالیت کردند. تنها گروهی محدود از عناصر طاغوتی و دزدان بیتالمال بودند که به غرب گریختند. حتی از ۸ هزار کارمند ساواک، کمتر از پنجاه نفر به جرم جنایت اعدام شدند و بقیه با ابراز همکاری آزاد ماندند. هدف انقلاب این بود که گذشتهها کنار گذاشته شود و همه برای ساختن آیندهای مستقل و آزاد مشارکت کنند.
با این حال، در سالهای پرآشوب آغازین، بخشی از فعالان سیاسی که یا از گذشته خود بیم داشتند یا با مسیر انقلاب همراهی نداشتند، کشور را ترک کردند. برخی بعدها بازگشتند، برخی هم در غرب ماندگار شدند. اما آنچه روشن است، آنها هرگز نتوانستند جایگاه اجتماعی یا سیاسی جدی بیابند. حتی حامیان غربی نیز پس از صرف هزینههای فراوان، امروز به این نتیجه رسیدهاند که این نیروها هیچ پایگاهی در جامعه ایران ندارند.
موضوع ایرانیان خارج از کشور در دهههای بعدی بارها دستمایه جریانهای داخلی و خارجی شد. در دولت موقت، بازگشت این افراد بدون مانع بود و طبیعتاً موضوعی برای حمله به نظام وجود نداشت. اما پس از خیانتها و ترورهای گروهکها، موجی از فرار لیبرالها و روشنفکران غربزده آغاز شد؛ از چهرههایی چون بنیصدر و سروش گرفته تا دیگرانی که امروز هم گاه نامشان در رسانهها دیده میشود. نظام اما اعتنایی به این رفتوآمدها نداشت، زیرا مسیر اصلی کشور توسط مردم و نیروهای انقلاب دنبال میشد.
در دهه هفتاد، با روی کار آمدن اصلاحطلبان دوم خردادی، این جریان کوشید مسئله ایرانیان خارج از کشور را به یک موضوع ساختاری برای نظام تبدیل کند. آنها از سه دسته سخن گفتند: کسانی که سابقه سوء داشتند، کسانی که به دلایل شخصی یا سیاسی مهاجرت کرده بودند، و نهایتاً ایرانیانی که با وجود اقامت در خارج همچنان پیوندی عاطفی و فرهنگی با وطن داشتند. در عمل، همین گروه سوم نقش مهمی در معرفی فرهنگ، تمدن و سبک زندگی ایرانی در کشورهای مختلف ایفا کردند. از آشپزی و معماری ایرانی گرفته تا رفتار خانوادههای ایرانی، همه اینها تصویری مثبت از ایران در جهان ساخت؛ تا جایی که حتی برخی سیاستمداران غربی ناچار شدند این جایگاه را به رسمیت بشناسند.
اما در کنار این تصویر مثبت، رسانههای معاند همواره کوشیدهاند مهاجرت را به بحران ملی بدل کنند. نمونه روشن آن بحث پزشکان است. در سالهای اخیر بارها ادعا شد که پزشکان ایران به شکل تودهای در حال مهاجرتاند.
اما آمار دقیق سازمان نظام پزشکی و اداره گذرنامه خلاف این را نشان میدهد: طی ۴۴ سال گذشته، تنها حدود هفت هزار پزشک از کشور خارج شدهاند؛ یعنی سالانه حدود ۱۶۰ نفر. این در حالی است که هر سال هزاران پزشک جدید فارغالتحصیل میشوند و امروز ایران با بیش از ۱۷۰ هزار پزشک پروانهدار نهتنها کمبودی ندارد، بلکه در بسیاری رشتهها در منطقه پیشتاز است.
از سوی دیگر، بسیاری از پزشکانی که به خارج رفتهاند، یا برای دورههای تخصصی بوده و بازگشتهاند، یا به دلایل خانوادگی و شخصی چنین تصمیمی گرفتهاند. بخش دیگری هم در کشورهای غربی و آسیایی بهعنوان متخصصان برجسته شناخته میشوند که این خود نوعی «صادرات دانش» و مایه اعتبار ایران است. به بیان دیگر، برخلاف دهه پنجاه که پزشکان دست دوم بنگلادشی و هندی به ایران وارد میشدند، امروز پزشکان ایرانی بهعنوان بهترینها در جهان مشغول خدمتاند.
فضاسازی مشابهی درباره دانشجویان نیز صورت گرفت. برخی رسانهها کوشیدند القا کنند که جوانان ممتاز ایرانی ناگزیر به مهاجرتاند. اما واقعیت این است که دانشگاههای غربی تنها دانشجویانی را جذب میکنند که احتمال وابستگی آینده آنان به غرب زیاد باشد. همین سبب شد موج تبلیغاتی درباره «فرار نخبگان» هم به سرعت فروکش کند.
مسئله اصلی نه خود مهاجرت، بلکه استفاده ابزاری از آن برای سیاهنمایی است. هر بار رسانههای غربی و جریانهای همسو در داخل با طرح یک سوژه تازه – از «روغن پالم» و «آب آلوده تهران» تا «مهاجرت پزشکان و دانشجویان» – تلاش میکنند بحرانسازی کنند. اما تجربه نشان داده این هیاهوها کوتاهمدت و بیپایه است و بهزودی فروکش میکند.
واقعیت این است که آینده ایران را نه این غوغاها، بلکه عزم ملت و توان علمی و عملی نیروهای وفادار به استقلال و اسلام رقم خواهد زد. ایرانیان چه در داخل کشور و چه در خارج، سرمایههای ملیاند. بخش مهمی از آنان در جهان سفیران فرهنگی ایران هستند و بخشی دیگر با بازگشت یا ارتباط مستمر به پیشرفت کشور کمک میکنند. در مقابل، گروه کوچکی که مزدور بیگانه شدند، امروز در بنبست و سرگردانی به سر میبرند و حتی اربابان غربی نیز امیدی به آنها ندارند.
انقلاب اسلامی در طول بیش از چهار دهه نشان داده است که مسیر اصلی آن به سمت اقتدار، استقلال و پیشرفت است. هیاهوها و ترفندهای رسانهای هرچند میتواند برای مدتی ذهنها را مشغول کند، اما قادر نیست این حقیقت را تغییر دهد. ایرانیان با غیرت چه در داخل و چه در خارج، همچنان همراه و پشتیبان این مسیر خواهند بود.
دیدگاهتان را بنویسید